کامنتی از طرف یکی از خوانندگان محترم وبلاگ قبلیم به دستم رسیده بود با این متن: منی سوالی دارم خوشحال میشم کمکم کنید چرا بیشتر ادمایی ک میبینم واقعا حل مسئله بلد نیستن؟ من توی شبکه سلامتی برنامه درمورد حل مسئله دیده بودم ک ب چ زیبایی مشکل شون رو با بیان کردن مشکل و راه حلهای مختلف وخوب تونستن مسئله پیش اومده روحل کنن من کمتردیدم ک حتی خودم بتونمی مسئلهای رو به این خوبی تفکیک کنم چجوری میشه حل مسئله رو یاد گرفت یا تقویتش کرد؟
ما بر اساس آنچه یاد گرفته ایم زندگی میکنیم. در بیشتر ما یادگیری بر اساس همان اصول آزمون و خطا که هدیه دوران کودکی مان است، صورت میپذیرد. ما مهارت حل مسئله را بلد نیستیم بنابراین وقتی میخواهیم به یک نفر جوانتر از خودمان مشورت بدهیم معمولا از این عبارت "تجربه به من ثابت کرده است که ..." استفاده میکنیم. البته این چیز بدی نیست که تجربههای تلخ و شیرین خود را به دیگران منتقل کنیم و آزموده را آزمودن خطاست ولی اینکار دو پیام برای گفتن دارد اول اینکه ما خودمان مسائل را ابتدا تجربه کرده و آنگاه به نتیجه رسیده ایم و بعد داریم این روش را که ممکنست نسخه تاریخ مصرف گذشته زندگی خودمان باشد به دیگری انتقال دهیم که شاید اصلا به کارش نیاید و یا مشکلش را دو چندان کند. نتیجه اینکه عمر با ارزش اکثر ما به تجربه کردن درباره مسائل گوناگون گذشته است. این روش خوب است ولی کافی نیست. در اهمیت تربیت و یادگیری در دوران کودکی همین بس که امام علی ع در نامه 31 نهج البلاغه خطاب به امام حسن ع میفرمایند: در تربیت تو شتاب کردم پیش از آنکه دل تو سخت شود و عقل تو به چیز دیگری مشغول گردد. و بعد ایشان به اهمیت استفاده از تجارب دیگران در ادامه اشاره میکنند.
دوست عزیز بیشتر ما حل مسئله بلد نیستیم چون از خانهای وارد محیط آموزشی شدیم که فقط امر و نهی شدن را یاد گرفته بودیم و با همسالان خود در رقابت برای دختر یا پسر خوب بودن به سر میبردیم و آنجا با معلمهایی روبرو شدیم که خود آنها هم به جز حل مسائل درسی حرف دیگری برای گفتن نداشتند. بین خودمان بماند آنها هم بلد نبودند مسائل شان را حل کنند. رفتیم دانشگاه وضع مان بدتر شد. ارتباط با اساتیدی که اخلاق شان زمین تا آسمان با معلمهای مدرسه فرق داشت و همکلاسیهایی با جنس مخالف و سنهای متفاوت. همه خانواده و جامعه در تلاش بود تا هوش شناختی ما بالا برود غافل از آنکه هوش شناختی یا IQ کاملا ارثی ست و آنچه ما باید تقویت میکردیم هوش هیجانی یا EQ مان بود. البته خبر خوب اینکه برای یاد گیری و ارتقای هوش هیجانی هیچوقت دیر نیست.
اگر شما مراحل حل مسئله را در گوگل سرچ کنید تقریبا با این چند روش یکسان روبرو میشوید: آگاهی و شناخت مسئله – بارش فکری – حذف راه حلهای نامناسب – ارزیابی راه حلهای مناسب – اجرا. ولی حل مسئله برای اشخاص مختلف یک نسخه واحد نیست که بشود در اینجا و پشت مانیتور به راحتی پیچید و ارائه کرد. چند نکته اساسی که به نظرم رسید اینجا بیان میکنم امیدوارم به درد خوانندگان بخورد.
- در ابتدا تا ما شناخت درستی از خودمان پیدا نکنیم و توانائیها و محدودیتهایمان را نپذیریم، نمیتوانیم به درک درستی از چگونگی حل مسائل و مشکلاتمان برسیم. قبل از طی مراحل بالا باید مشکل را با آغوش باز پذیرفت و دست از انکار و فرافکنی برداشت.
- برای مغز ما جملات کلی مثل من اعتماد به نفس ندارم، قوی نیستم یا برای امتحان کنکور چکار کنم؟ قابل پذیرش و هضم نیست. سعی کنید مشکلتان را دقیق، مشخص و جزئی تشریح کنید تا اول برای خودتان درخور فهم شود و آنگاه ریز به ریز و مرحله به مرحله به حل آن بپردازید.
- تمرکز و مدیریت افکار برای رسیدن به مناسب ترین راه حل. البته تمرکز باید آگاهانه و حول و حوش عواملی باشد که در کنترل شماست. یعنی تمرکز بر روی راه حلهای غیر قابل دسترس و غیر واقع کاری بیهوده است.
- شناخت ابزاری که برای حل مسئله در دست داریم. مثل امکانات موجود در خانواده و اجتماع و امکانات روحی و جسمیخودمان.
- از درون به حل مسائل نپردازید یعنی آنقدر مشکل را درونی نکنید که دچار تردید، نگرانی و ناتوانی در حل آن بشوید. از بیرون به سعی و کوششی که برای رفع آن میکنید توجه داشته باشید به نتیجه زیاد فکر نکرده و بیشتر عمل کنید.
- گاهی هم باید دست از تمرکز روی مسائل برداشت و آنها را به حال خود رها کرد تا مسیر خود را طی کنند. از بعضی مشکلات باید فرار کرد و بعضی را باید بگذاریم در گذشته بمانند و رها شوند. نه اینکه سعی کنیم فراموش کنیم چون امکانش وجود ندارد. اگر قرار است مشکلی را کنار بگذاریم باید آگاهانه باشد.
- در انتها هم باید بگویم زندگی بدون رنج و مشکل وجود ندارد و چه زیبا امیرالمومنین امام علی ع میفرمایند: بدان که تو به همه آرزوهای خود در این دنیا نخواهی رسید. کمال طلبی بیش از حد و فراتر از توان و حدود شخص، مشکل را پیچیده تر میکند. در حل مسئله منعطف باشید چون ممکنست راهی که رفته اید اشتباه باشد و مجبور باشید راه دیگری را امتحان کنید. این دلیل ضعف و احمقی ما نیست دلیلش انسان بودن و جائز الخطا بودن و عدم اشراف کامل به هستی ست. خود را ببخشید و بدانید هر چالشی در زندگی شما یا حل میشود یا قابل گذر است.
چرا هر ماه خاموش و روشن کردن چند ثانیهای مودم و روتر برای اینترنت و وایفای خوب است